برگشت بعد از7ماه و شروعی دوباره
به نام او درود بعد 7ماه برگشتم ...برگشتم تا دوباره به لطف خدا بنویسم از زندگیم از روزمرگیام از همه ی چیزایی ک دوسشون دارم و ازتموم روزای عالی و خوبم (روز بدی وجود نداره وتموم روزای بد من خوبن و بقیه روزا عالین ) تو این 7 ماه اتفاقاتی افتاد و همشون خوب و عالی بودن 5تیر کنکور دادم و چه روزی بود یادش بخیر ...همیشه فک میکردم موقع کنکورم چه قد استرس دارم ولی خیلی ریلکس بودم..وقتی بابا و مامانم رسندونم دم در دانشگاه بغضم گرفت نمیدونم چرا اینقد سخت بود واسم...ولی خودمو کنترول کردم و با یه انرژی زایدالوصفی وارد محوطه شدم ...یادش بخیر هرکی منو میدید میگفت اصلا تورو میبینیم کلی انرژی میگیریم چه قد پر انرژی ولی از درون...